31خيلى ناراحت شدم.
گفتم: يعنى تو براى مراقبت از وى بايد ايران باشى؟
گفت: نه! ولى بدون او نمىآيم.
بهراستى در اين حج و دعوت چه رازى نهفته است؟ يكى سالها تلاش مىكند و در آرزوى آن جان مىدهد و ديگرى به سادگى دعوت مىشود، اما خود، پا را پس مىكشد؟!
گفتم: چند سال در نوبت بودى؟
گفت: اصلاً ثبت نام نكرده بودم.
گفتم: چطور؟
گفت: آن خانم نامش را نوشته بود، من هم در دقيقه نود، به سازمان حج گفتم كه اگر كسى انصراف داد به من اطلاع دهند. روزهاى پايانى به من اعلام كردند، و من به تهران رفتم و در كمال ناباورى، با وجود اينكه در كميسيون پنج نفر بايد نظر بدهند و تنها دو نفر از آنها بودند، قضيۀ حجّم درست شد. چيزى كه اصلاً خودم هم باور نمىكردم.
گفتم: حتماً پارتى داشتى؟
گفت: اصلاً! هيچ كس را در تهران نمىشناختم.
خيلى تعجب كردم. چگونه امكان داشت و سرّ اين دعوت چه بود؟ دعوتى كه اجابت نشده بود. اگر حج قسمت و تقدير نيست، بلكه دعوت است، چگونه ممكن است كه فردى، كارهايش اينچنين به