40در يك گوشه با رواق بسيار مزين و گنبدهاى طلاى عالى واقع بود، مشرّف شديم.
بعد از تشرّف به آن آستان مقدس، از بابت اينكه گويا هنوز هم آواز «وا أبتاه مَنِ الذى ايتمنى على صغر سنى و واغربتاه» از قبر مقدسش به گوش معنى استماع مىشد و بوى يتيمى وغريبى علانيه استشمام مىشد كه دوباره بىاختيار شديم [26] وشيون واسيدتاه بلند نموديم.
و ازجمله ديدنىهاى شام حمامش بود. وقتى كه به حمام رفتيم، از بابت وضع تنظيف و تطهير و تثوير آن، كه از مشك و زعفران عجين شده بود و شيرهاى مجراى آب داغ و گرم و نيم گرم و سرد و وضع تراشيدن سر و نظافت اصل حمام خصوصاً ترتيب رخت كندن و پوشيدن عقل را حيران ساخت؛ هرچند از هر جهت هر نفرى سه قران داديم، ولى يك كرور لذت برديم. فى الواقع به كلى از كثافت و كسالت درآمديم.
[محمل مقدس نبوى]
پس در روز دوشنبه، پنجم ذى قعده اعلان دادند كه فردا صبحى بايد محمل مقدس نبوى(ص) از شام به مدينه حركت نمايد و فىالحقيقه تماشاى حركت دادن حمل مقدس لازم و براى نادرى از حاج اتفاق مىشود. پس در صبح روز ششم برخاسته و به رفاقت و دلالت صاحبخانه براى تماشاى حركت جمل به خيابان ماشين شتافتيم.