31معبودم! اگر اينان بر من دروغ بستهاند، جانشان را بگير.
حاضران در مجلس به جايگاه شهود نگاه كردند. آن محل به سختى لرزيد و هربار كه از لرزش مىايستاد، گواهان با صورت به زمين پرت مىشدند. معتصم كه هراسان شد، به حضرت عرض كرد:
اى فرزند رسول خدا! من از آنچه گفتهام، توبه مىكنم. از خداوند متعال بخواهيد زمين را براى ما آرام كند.
حضرت جواد عليه السلام دست طلب برگشود و عرض كرد:
خداى من! زمين را ساكن فرما و جان رفتۀ حاضران را به ايشان بازگردان.
اما اين معجزه تأثيرى در دل سنگ معتصم نگذاشت و از كبر و سرمستى او هيچ نكاست. اين بار احمد بن ابى دؤاد 1، قاضى القضاة، كه بر مقام فقهى امام جواد عليه السلام رشك مىبرد، آتش كينه را در دل معتصم افروخت و معتصم بار ديگر تصميم به قتل امام عليه السلام گرفت. او جعفر، فرزند هارون را با خود همرأى كرد و هر دو، امفضل (دختر مأمون) را كه به علّت توجّه امام عليه السلام به مادر امام هادى عليه السلام ، و ترجيح او بر خود كه عقيم بود، بر ايشان خشمناك بود، به قتل امام ترغيب كردند و شايد هم ناسازگارى روحيۀ