42
ورود عبيداللّٰه به كوفه
عبيداللّٰه تلاش زيادى كرد تا پيش از آنكه امام وارد كوفه شود، زمام امور را در آنجا به دست گيرد. 1اگرچه مىدانست در بصره، عدۀ زيادى هواخواه امام هستند، ولى ترجيح داد آنها را واگذاشته و خود را با چند نفرى كه همراهش بودند، زودتر به كوفه برساند.
عبيداللّٰه پيش از ورود به شهر، دست به نيرنگى پليد زد. او عمامهاى سياه بر سر گذاشت و صورت خود را پوشانيد و خود را به نوعى شبيه هاشميان كرد تا همگان خيال كنند او امام حسين عليه السلام است كه به كوفه آمده. 2وقتى عبيداللّٰه گام در شهر نهاد، دستهاى از مردم به استقبالش آمدند و گرد او جمع شدند و به او سلام كردند.
آنان مىگفتند: «خوش آمدى اى پسر رسول خدا صلى الله عليه و آله .
درود بر تو باد!» رفته رفته جمعيت بيشتر مىشد.
عبيداللّٰه سرعت خود را براى رسيدن به قصر دارالاماره بيشتر مىكرد.
سربازان نيز شك نداشتند كه او امام حسين عليه السلام است.
از اينرو، به او سلام كردند و احترام نمودند، ولى عبيداللّٰه با هيچ يك از آنها سخنى نگفت. سر و صداى سربازان و