108شب زندهدارى در مشعرالحرام !
و آمدهايم كه شبى در ريگزارى به تماشاى هستى بپردازيم! اندك اندك، پرتو مهتاب، آشكار شده است. در آينه مشعرالحرام كه مدخلى براى حرم است، خود را بنگريم! پسندها و ناپسندهاى باطن و ظاهر را! وقت چندانى نمانده است! شايد، امشب از آن شبهاى نورانى باشد كه خداوند ابواب رحمت و مغفرت خويش را به روى بندگان نيايشگر، مىگشايد.
در «وادى مشعر و شعور» چه خواهيم كرد؟ با خويشتن چه خواهيم گفت؟ شايد گفتوگوهاى تنهايى، روزنههايى براى آشنايى باشد؛ آشنايى با حضرت دوست! بيدار ماندهايم تا در بيدارى، نفس و شيطان را ببينيم كه چهسان در سينهها، وسوسهها مىكنند! فردا، سنگريزهها را جمع خواهيم كرد تا «رمى جمرات» كنيم! گمان مىكنى با اين حركت براى هميشه مىتوان شيطان را، از ساحت دل دور ساخت؟ به هرحال، بايد اطمينان داشت كه خداوند اراده بندگان بازگشته به سوى خود را، چنان نيرومند مىكند كه شيطان در فريبكارىاش ناكام و نوميد شود.
قَالَ إِبْلِيسُ: خَمْسَةٌ لَيْسَ لِي فِيهِنَّ حِيلَةٌ وَ سَائِرُ النَّاسِ فِي قَبْضَتِي، مَنِ اعْتَصَمَ بِاللهِ عَنْ نِيَّةٍ صَادِقَةٍ وَ اتَّكَلَ عَلَيْهِ فِي جَمِيعِ أُمُورِهِ وَ مَنْ كَثُرَ تَسْبِيحُهُ فِي