18- حالش خوب نيست.
- من گوسفندا رو مىبرم خونۀ ارباب، بيا اونجا.
ادواردو با دستمال خون را از صورت پيرمرد پاك كرد. بابالئو ناله كنان گفت:
- ادواردو
- بله
- يادته بهت گفتم تو رو ثروتمند مىكنم، ثروتمندترين مرد جزيرۀ سيسيل!
- آره يادمه!
- من يه گنج بزرگ در جزيرۀ رودا مخفى كردم، بايد برى اون جا.
- گنج؟
- آره. از مسينا با كشتى برو قبرس. بعدش خيلى راحت مىتونى برى بندر بانياس، جزيرۀ رودا نزديك بانياسه. من و دوستم صدها سكۀ طلا رو داخل يه خمرۀ سفالى گذاشتيم و مقابل دروازۀ اصلى دژ زير يه درخت كهنسال مخفى كرديم. نزديك درخت يه چاه آبه. فهميدى؟
- بله
- مواظب مسلمونا باش!
- دوستت چى شد؟