34
شنبه بيست و يكم رمضان بعد از طلوع آفتاب از منجيل روانه رستمآباد شديم. مسافت پنج فرسنگ بود و حركت به شمال و مابين شمال و مشرق بود. در ابتداى حركت به تماشاى مُلتقاى قزولاوزن و شاهرود رفتم و چون از پل گذشتم رودخانه در سمت يمين جاده واقع بود و جاده در دامنۀ كوه و اين راه را مرحوم حاجى ملارفيع از جانب دولت تسطيح و تنقيح كرده و خوب از عهده برآمده است و به سهولت مىتوان گذشت، مسافتى كه طى شد. دهكدۀ آن مرحوم كه بسيار معتبر است و در بين راه واقع است، بازار مطولى دارد كه از ميان آن بايد گذشت و معبر عام است. پس از گذشتن از آنجا در قلۀ كوه در سمت يمين رودخانه سفيدرود بقعۀ نمودار بود كه مىگفتند مدفن امامزادهاى است؛ ولى اسم و نسب آن از روى تحقيق معلوم نشد. بعد از آن به جنگلى رسيديم كه اشجار زيتون و غيره بسيار داشت. در كنار رودخانه بجهت نهار پياده شدم، بسيار جاى باصفايى بود. آثار پُلى هم بر روى رودخانه نمودار بود كه خراب شده و پايۀ آن در ميان آب برقرار بود. پس از آن سوار شده به سمت منزل رفتيم، خيام را در صحراى سبز و خرم در كنار رودخانه در خارجآبادى برپا كرده بودند. بسيار خوش هوا بود و شب ابداً پشه نداشت. بعضى از اتباع در پهلوى چاپارخانه در بالاى آبانبارى كه مرحوم حاجى ملارفيع ساخته است منزل كرده بودمد. آبانبار بزرگى است. در بالاى آن مسجدى ساختهاند كه اطراف آن باز است و هفت ستون دارد كه از آجر ساختهاند و عرض هر ستونى نُه آجر است. بالجمله ناحيۀ رستمآباد چند قريه است و از توابع رودبار زيتون است و چاپارخانهاى در قريۀ پشته واقع است. اتباع كه در بالاى آبانبار منزل كرده بودند، از پشه و مار آنجا شكايت اظهار كردند. مارهاى متعدده در ميان چوبهاى سقف آنجا ديده بودند كه دُمهاى خود را بهم وصل نموده بودند و از قرارى كه اهالى آنجا مىگفتند مارهاى رستمآباد از ساير حيّات گيلان گزندهتر هستند. قزلاوزن در برابر چاپارخانۀ رستمآباد واقع است و كوه دُلفك نيز كه در جنوب رشت است و اكثر عوام از هر طرف به سمت آن نماز مىخوانند در پيش رو افتاده و اين كوه را گويند كه يخچال طبيعى دارد و الْعُهدةُ عَلى الرّاوى.