34سال قبل نجات داد، گفت: «آيا مىخواهيد مردى را بكشيد بهخاطر اينكه مىگويد پروردگار من الله است. در حالى كه دلايل روشنى از سوى پروردگارتان براى شما آورده است». 1
عدهاى از مردمان هم گفتند: «او و برادرش را مهلت ده و مأموران را براى بسيج به تمام شهرها اعزام كن، تا هر ساحر ماهر و دانايى را نزد تو آورند». 2 فرعون چنان كرد و عدهاى از ساحران را در روز عيد از سراسر مصر جمع كرد. موسى(ع) به ساحران هنگامى كه در برابرش ايستادند گفت: «واى بر شما! دروغ بر خدا نبنديد كه شما را با عذابى نابود مىسازد و هركس كه [بر خدا] دروغ ببندد، نوميد [و شكست خورده] مىشود». 3
يكى از ساحران به سايرين گفت: «مانند ساحران سخن نمىگويد». سپس به موسى گفتند: «تو را سحرى بياريم كه پيش از اين نديدهاى، اگر مىخواهى تو شروع كن». موسى گفت: «نه شما آغازگر باشيد». پس آنها طنابهايى را كه در دست داشتند، روى زمين انداختند و آن طنابها تبديل به مار شدند، مارهايى كه زمين را انباشتند. موسى(ع) ترسيد، تا اينكه خدا وحى فرمود: «گفتيم: نترس! تو مسلماً [پيروز] برترى و آنچه را در دست دارى بيفكن، تمام آنچه را ساختند ميبلعد،