22گوسفندى كه ابراهيم سربريد، همان گوسفندى بود كه فرزند آدم بدان تقرّب جسته بود.
در ادامه، فاكهى به سند خود از ابنعباس نقل مىكند: گوسفندى كه براى اسماعيل قربانى شد، همان قربانى است كه از طرف يكى از فرزندان آدم پذيرفته شده بود... اين گوسفند همچنان نزد خداوند بود تا اين كه براى قربانى، نزد ابراهيم آورده شد و او آن را روى تخته سنگى سخت در ثبير، كنار خانۀ سَمُرَۀ صرّاف، در سمت راست محل رمى جمره، سربريد.
فاكهى خبرى را آورده كه بر اساس آن، سربريدن قربانى براى اسماعيل از سوى ابراهيم در ميان دو جمره در منا بوده و اينكار در زمان حج صورت گرفته كه گفتهاند:
محمد بن جابر از ابواسحاق ، از حارثة بن مضرب ، از على عليه السلام خبرى نقل كرده و آورده است: على بن ابىطالب عليه السلام گفت: آن گاه خداوند متعال به ابراهيم عليه السلام وحى كرد كه براى حج ندا دهد و او نيز در هر ركن، نداى حج سرداد و گفت: «اى بندگان خدا! حج گزاريد و همه، حتى زنبوران عسل، به اين ندا پاسخ دادند. و اوّلين تلبيه عبارت بود از «لَبَّيك أللّهُمَّ لَبَّيك» . پس از آن، جبرئيل در روز عرفه [ نزد ابراهيم] آمد و او را به منا برد و در آنجا تا صبح ماند و صبح زود به عرفات رفت، سپس از كوهى كه پر از جمعيت بود بالا رفت و در آنجا توقف كرد، آن گاه آنجا را به وى نشان داد و به مزدلفه رفت و يك شب در مزدلفه ماند، بعد به او دستور داد كه اسماعيل را قربانى كند. او اندوهگين شد و از وى پرسيد: «آيا همه جا را ياد گرفتى؟ گفت: نه. جبرئيل يك بار ديگر او را با خود به آن محلها برد و سپس ابراهيم گفت: حال «عرفت»؛ دانستم، از آن زمان آنجا را «عرفات» ناميدند.
سپس او را به مزدلفه باز گرداند. وقتى نماز صبح را خواند، ايستاد و دعاكرد تا اينكه هوا روشن شد؛ پس از آن آمده و به جمرۀ عقبه رسيد و هفت سنگ رمى كرد، سپس به وى گفته شد: آن را كه به تو دستور دادم ذبح كن. ابراهيم، اسماعيل را فراخواند و به وى گفت: فرمان رسيده كه تو را قربانى كنم. اسماعيل به او گفت: به دنبال اجراى فرمان خدا باش، من نيز گوش به فرمانم، ولى بيم آن دارم كه بىتابى كنم، اگر مرا چنين وضعى پيش