54هدر است. 1
در اين وقت شترى از مضاض كه ارادۀ رفتن از مكه را بعد از تبعيد از آن داشت،از او جدا گرديد.او در پى شتر رفت تا آن كه دريافت وى وارد مكه شده است.مضاض در سمت اجياد از كوه بالا رفت و شترش را ديد كه مكيان آن را ذبح كرده مشغول خوردن آن هستند.وى كه ديد در صورت وارد شدن به وادى خونش ريخته شود،ترسيد و نزد خانوادهاش برگشت در حالى كه اين شعر را سرود:
گويى در مكه ميان حجون و صفا هيچ انيس و مونسى نيست،چنان كه در مكه كسى به شبنشينى ننشسته است.
در واسط(نام كوهى در پايين عقبه)تا برسد به وادى الاراكه كسى اقامت نداشت و حاضر نبود.
آرى ما از اهالى اين شهر بوديم كه گذر ايام و برگشت زمانه،ما را از ميان برد. 2
اين قصيدهاى است كه بسيارى از مورّخان آن را آوردهاند.من جرأت آن را ندارم تا اين شعر را به مضاض نسبت دهم،جز آن كه برايم ثابت شود زبان جرهم در آن روزگار،در قالب چنين الفاظ سليس و معانى واضح بوده باشد. 3
حكومت خزاعه بر مكه ادامه يافت تا آنكه بزرگ آنان عمرو بن لحى بر آن امارت