32دوگِرِه 1 برف داشت، و سرد بود، طول اين جلگه تا« قوچان» چهل و پنج فرسخ مىشود، و همه جا از مشرق به طرف مغرب، مايل به شمال، راه پيموده مىشود.
در« قوچان» به كاروانسراى،« حاجى كريم قرهباغى» وارد شديم، اطاقهاى خوبى شبيه به اطاقهاى كاروانسراهاى«ايران»دارد، ليكن شب را چكه مىكرد. لدى الورود تلگرافى از جناب آقاى« خبيرالدوله »رئيس تلگرافخانۀ« خراسان» در احوالپرسى رسيد، تلگرافى فرزندم« ميرزا علىنقى »كرده بود كه« حاجى معتمد »با آن همه اصرارى كه خود داشت، بعد از حركت حقير از امر عروسى نكول 2 كرده است و« حسين» را كه يكى از نوكرهاى حقير است فرستاده است، و تفصيل را نوشته است. لهذا روز بعد را هم كه چهارشنبه بود، در« قوچان »توقف كردم و هم بعضى نواقص كه در اسباب سفر داشتم، خريدم.
تلگرافخانه
صبح تلگرافخانه رفتم، تلگرافخانۀ مختصرى دارد، تلگرافى به« حاجى معتمد» و تلگرافى به جناب« خبيرالدوله» كردم، دو ساعت بعد هم« حسين »رسيد، اسبِ سوارى عربى حقير را سوار شده و يكسره آمده بود، كاغذها را خوانده و جواب نوشتم. به بعضى از آقايان رفقا از قبيل جناب« خبيرالدوله» و« جناب حاجى نايب التوليه» و« جناب حاجى اعتضادالتوليه» و« جناب قائممقام التوليه»، و عريضهاى به جهت حضرت اجل اشرف « آصفالدوله »نوشتم.
عصرى جناب« آقا ميرزا ابوالقاسم خان» 3 مستوفى ديوان، داماد جناب وزير دفتر كه به جهت مميزى« قوچان» از«طهران»آمده است، ديدن كردند، قدرى صحبت كرديم، شب را از طرف سركار« شجاع الدوله عبدالرضاخان »حاكم« قوچان »رقعه و آدمى به