16
چنان جشنى دو شب اندر منا شد
كه زهره بهر رقاصى بپا شد
برداشت وى از كعبه،و تشبيههاى او از برخى مكانهاى مقدس آن ديار نيز رهآوردى ديگر از بُعد مذهبى-ادبى اين سفرنامه است.در اين باره،اشاره به دو-سه نمونه،مىتواند مفيد باشد.او در موردى كه احساس خويش را در شدت فراق از كعبه بيان مىكند،چنين مىسرايد:
چو خوش بُد كعبه گر رفتن نمىداشت
چو رفتن داشت،برگشتن نمىداشت
و در جاى ديگر در وصف كعبه مىگويد:
ز وصف خانۀ يزدان چه گويم
كه بالاتر بود از آنچه گويم
بلاتشبيه گويا نوجوانى
به قامت بود چون سرو روانى
قباى محمل مشكين به بر داشت
كمر را بسته از زريّن كمر داشت
حَجَر در آستانش پاسبان بود
رخ او بوسه گاه حاجيان بود
وى در مدينه نيز عشق و علاقۀ خويش را به اهلبيت عليهم السلام نشان داده و از اين كه ديده در آستان امامان،بوريا پهن است، سخت آشفته خاطر شده است.وى در همانجا از نسيم خواسته است تا شاه ايران را از اين وضع آگاه كرده و از او بخواهد تا فرشهاى عالى براى اين آستان ارسال كند:
مشرف چون شدم زان خلد رضوان
روان گشتم به پابوس امامان
چو بر آن آستان عرش بنيان
كه مىشد تازه از وى دين و ايمان
رسيدم ديده را روشن نمودم
جبين خويش را بر خاك سودم
نديدم اندر آن ارض مطهّر
بهجز نور فروزان زيب ديگر
ميان يك ضريحى چهار مولاى
گرفته هر يكى در گوشهاى جاى
زمينى كو بدى بالاتر از عرش
به كهنه بوريايى گشته بُد فرش
مكانى را كه بُد توأم به جنّت
ندادندش از قنديل زينت
نسيما سوى اصفاهان گذر كن
در آن،سلطان ايران را خبر كن
بگو كاى شاه عادل در كجايى
از اين جنّتسرا غافل چرايى؟