331غلام ابن عباس مرا ديد و شديدا از شركت در آن سپاه منع كرد 1و ما نمىدانيم كه اين لشكر در چه زمانى براى چنان پيكار بسيج شده است.
طوى و جعائل و بدائل
بر جنگجو واجب بود به جايى كه براى جنگ به آنجا بسيج شده است،برود ولى مىتوانست با دادن«طوى»از رفتن خوددارى كند.طوى بنا بر نقل مالك از ابو لهيعه از يحيى بن سعيد،اين است كه«هرگاه مردى به مرد ديگرى بگويد تو بسيج مرا عهدهدار شو و من بسيج تو را و به تو دينارى يا شترى يا چيز ديگرى بيشتر مىدهم اشكالى ندارد».ليث نيز «طوى»را چنين تعريف كرده است.از ابن عباس روايت شده كه گفت در طوى اشكالى نيست هرگاه كسى ضمانت او كند. 2
ابن وهب از عبد الرحمان بن شريح روايت كرده كه او برخى از انواع طوى را مكروه مىداشت؛بدين گونه كه دو مرد قرار داد كنند كه در دو بسيج شركت كنند بدين قصد كه در آنها طوى كنند؛يعنى يكى به ديگرى گويد:تو در فلان بسيج شركت كن و من در فلان بسيج، سپس در آن قرار طوى نهند.اما پس از آن كه نام كسى در بسيج نوشته شد،اگر طوى كند، نشنيدهام كه كسى آن را مكروه شمارد.مگر كسى كه بدين قصد در فلان بسيج نام نويسد كه بعدا بخواهد براى گرفتن مقدارى آن را به ديگرى واگذار كند. 3
عطاى دولت به كسانى تعلق مىگيرد كه دولت حق داشت آنها را به جنگ بسيج كند و به شركت در جنگ الزامشان نمايد.اما دولت عملا همۀ جنگجويان را كه عطا مىگيرند،در يك بسيج گرد نمىآورد بلكه هر بار تنها شمارى را به جنگ مىبرد.قول راجح اين است كه شركت مرد در جنگ دورهاى است؛يعنى بر هر كس واجب است كه در يك بسيج شركت كند نه در همۀ لشكركشيها و چون بسيج ديگرى پيش آيد كسى كه مقرر شده كه در جنگ شركت كند مىتواند به كس ديگرى چيزى دهد كه به جاى او به جنگ رود يا آن كه مقيم است به غازى مالى بذل كند تا غازى مقيم شود و او به جنگ برود و براى او چيزى جعل مىكنند.پس جعل