297ابن جنّى در كتاب«النوادر الممتّعه»حكايت كند كه فضل بن اسحاق يا يكى از مشايخ او گفت كه اعرابيى را ديدم.پرسيدم:از كدام قبيلهاى؟گفت:از بنى اسد.پرسيدم:از كجا مىآيى؟گفت:از اين باديه.پرسيدم:در كجاى آن زندگى مىكنى؟گفت:در ضريّه جايى كه همتايى ندارد.آبش شيرين است و خاكش شور نيست.در آنجا نه بيمارى هست و نه لرز و نه تب و ما در نهايت آسودگى و فراوانى نعمت زندگى خويش مىگذرانيم. 1
در كتب آمده است كه عمر مرتع ضريّه را براى چريدن شتران صدقه در اختيار گرفت و هر سال سى هزار شتر كه در راه خدا داده بودند به آنجا مىفرستاد.و به قولى:چهل هزار شتر.
نقيع
نقيع چراگاه اسبان مردم بود و ربذه و شرف جايگاه شتران صدقه. 2
زيد بن اسلم از پدرش روايت مىكند كه:عمر بن خطاب را ديدم كه يكى از موالى خود به نام هنىّ را بر مرتع امارت مىداد و به او سفارش مىكرد كه به داد مظلومان برسد.و مىگفت اگر ستوران عثمان بن عفّان و عبد الرحمان بن عوف تلف شوند،آنها به مدينه باز مىگردند و در اين جا نخلستانها و كشتزارها دارند و اگر ستورى از مسكينى تلف شود،نزد من مىآيد و فرياد برمىآورد.آب و علف براى من آسانتر از اين است كه او را به غرامت زر دهم.آنجا سرزمين آنهاست در جاهليت براى آن جنگيدهاند و هم در آنجا اسلام آوردهاند.اگر اين چارپايان نباشند كه جنگجويان مسلمان را بر آنها بنشانم و به جهاد فرستم چگونه مىتوانم از اين بلاد حمايت كنم.قاسم بن سلام پس از ايراد اين عبارات گويد:اسلم گفت كه شنيدم مردى از بنى ثعلبه به عمر مىگفت:بلاد ما را مراتع قرق شده كردى و حال آن كه در زمان جاهليت ما براى آنها جنگيده بوديم و در عصر مسلمانى در آنجا اسلام آوردهايم.و اين سخن چند بار تكرار كرد.عمر سر برداشت و گفت:زمين زمين خداست و ستوران از آن خدا كه جنگجويان در راه خدا بر آنها سوار مىشوند. 3
از اين عبارات برمىآيد: