18دست مىكشيد و مىگفت:
«اَللّٰهُمَّ انَّ جَعْفَراً قَد قَدِمَ الَيْكَ الىٰ احْسَنِ الثَّواٰبِ، فَاخْلُفْه في ذُرِّيَتِهِ بِأَحْسَنِ ماٰ خَلَّفْتَ احَداً مِنْ عِباٰدِكَ في ذُرِّيَّتِه»؛
[ بار خدايا! براستى جعفر با بهترين پاداش نيك به پيشگاه تو آمد، تو نيز به بهترين وجهى كه سرپرستى فرزندان يكى از بندگان خود را مىكنى فرزندان او را سرپرستى كن!]
آن گاه رو به مادرم كرده فرمود: اى اسماء! مىخواهى بشارتى به تو بدهم؟ عرضكرد: آرى پدر و مادرم بهفدايت! فرمود: بدانكه خداوند به جعفر دوبال عنايت كرده كه در بهشت با آن دو پرواز مىكند! اسماء عرض كرد: اين خبر را بهمردم هم بگوييد.
عبداللّٰه مىگويد: رسول خدا صلى الله عليه و آله برخاست و دست مرا نيز گرفت و با دست ديگر خود بر سرم مىكشيد تا به مسجد آمد، بالاى منبر رفت و مرا پيش روى خود در پلۀ دوم نشانيد و با چهرهى غمناك و محزون فرمود:
- همانا اندوه انسان نسبت به برادر و عموزادهاش زياد است، آگاه باشيد كه جعفر بهشهادت رسيد و خداوند دوبال به او عنايت مىفرمايد كه در بهشت پرواز كند.
آنگاه از منبر پايين آمده به خانه رفت و مرا همراه خويش برد سپس شخصى را به دنبال برادرم فرستاد و او نيز بيامد آنگاه دستور داد غذايى براى ما تهيه كنند و ما غذاى چاشت آن روز را نزد آن حضرت خورديم و سهروز