11
* * *
پاى در صحراى تفتيده ديروز مىگذارم، صحرايى كه امروز محلّ فرود حاجيان شده است و قلب بيابانهايش را سالنهاى زيبا پر كرده است. خداى را سپاس كه محل استقرار حاجى را تزيين كردهاند. تاريك بيابانِ ديروز را هزاران شىء نورانى روشن كرده و جاى شنهاى روان و خار مغيلان را سنگهاى مرمرين و صندلىهاى پايه سيمين گرفته است. ديروز بوميان با طَبق طَبق خرما به استقبال حاجيان مىرفتند و امروز دسته دسته كتاب در اختيار حاجيان مىگذارند.
ناشكرى نمىكنم و از هر شاخه، ميوهاى مىچينم و از هرگونه كتاب يكى برمىدارم.
* * *
قلبم فسرده است. اين همه نادرستى و ناپاكى را چرا با رنگ و لعاب بَزَك كردهاند. بازار مكاره را مىماند كه زهر هَلاهِل را قندآميز كردهاند. روكشى از