18معنى و جهت و قداست و حرمت بخشيده است. وقتى قلب، در گرو يك عشق بود، صاحب آن دل، از نام و ياد و لباس و دستمال و كفش و كوچه و شهر محبوب، خوشش مىآيد و لذّت مىبرد و همۀ اينها برايش جاذبه دارد و در هر يك از اينها عكس رخ يار را مىبيند.
ما با محبت وافر و علاقه و احساسى كه به حضرت محمّد صلى الله عليه و آله داريم، اگر باخبر شويم كه در جايى ردّپايى و نشانى از آن حضرت باقى است، آيا شوق ديدنش را نخواهيم داشت؟ «مقام ابراهيم» در مسجد الحرام، براى حاجى چرا آن قدر خاطره به همراه دارد؟ جز اين است كه سنگى است كه حضرت ابراهيم در بالا بردنِ ديوارۀ كعبه، به كمك پسرش اسماعيل، آن را زيرپا مىگذاشته است و جاى قدم او بر سنگ باقى است؟!
مرحوم علامۀ امينى نقل مىكند:
«... فقيه و اديب بزرگوار اهل سنّت، تاج الدين فاكهانى (وفات 734) به دمشق رفت به قصد زيارت كفش پيامبر كه در «دار الحديث الأشرفيّه» نگهدارى مىشد. وقتى كفش را ديد، افتاد و شروع به بوسيدن كرد و صورتش را بر آن ماليد و اشگ شوق از ديدگانش جارى بود و شعرى به اين مضمون را مىخواند: اگر به مجنون گفته شود: ليلى و وصال و ديدار او را مىخواهى، يا دنيا و آنچه را در آن است؟ او در جواب خواهد گفت: غبارى از خاك كفش ليلى برايم محبوبتر است و شفا بخشتر براى دردهاى من...». 1