17را به سوى خود مىكشد و در زيارت چنين است.
چگونه مىشود كه عاشق خداو دوستدار پيامبر و اهل بيت، و محبّ صالحين و صدّيقين و شهدا و اولياءِ اللّٰه، شوق ديدار خانۀ خدا و بيت اللّٰه و مزار و مرقد و خانه و شهر و ديار معشوق را نداشته باشد و شيفتۀ ديدار كعبه و مدينه و مزار ائمّه و قبور صالحين و شهرهاى خاطرهآميز و شوق انگيزى كه ريشه در فرهنگ دينى ما دارد نباشد؟!
زيارت مىتواند نمودى از احساس شوق درونى انسان باشد.
نشانى از محبّت و دليلى بر عشق و علامتى از تعلّق خاطر باشد.
زيارت، زبانِ علاقه و ترجمان وابستگى قلبى است.
براى عاشق، حتّى خانهاى كه روزى معشوق در آن ساكن بوده، كوچهاى كه روزى دلبر از آن گذشته، زمينى كه بر آن قدم نهاده، شهرى كه روزى در آنجا مىزيسته، سنگى كه دست محبوب به آن خورده، لباسى كه بر اندام او بوده، كفشى كه در پايش داشته، دلربا و جاذب است؛ دوست داشتنى و شوق انگيز است.
در زيارت و مزار، مسأله در ظاهرِ سنگ و چوب و آجر و آهن و ضريح و ساختمانِ مزار و گنبد و گلدسته و رواق و...
خلاصه نمىشود، تا به زيارت و بوسيدن و تقديس اينها اشكال شود. بلكه نقش عمده با محبّت و شناخت و معنويّت و عشقى نهفته است كه در وراى اينهاست كه حتّى به اينها،