64با قلبى اميدوار امّا سياه، زبانى گويا امّا آلوده، آن شب را به توصيۀ آن بزرگوار عمل كردم و در سفر بسيار اين درخواست را بر زبان آوردم، از حجّ بازگشتم چندان طول نكشيد، لطف خداوند شامل اين بندۀ روسياه گرديد و كاشانۀ كوچك ما با حضور پسرى روشن شد! براى نامش آهنگ قرعه كردم، دوستانم مىگفتند اسماعيل نگذار، با توجيههايى بىربط و يَخ و شگفتا! سه بار قرعه زديم، هر سه بار «اسماعيل» بود.
اميدوارم من و اسماعيل و خانوادهام بندگان شايستهاى براى خداوند باشيم و اين موهبت را پاس بداريم و حرمت حريم حقّ را نشكنيم».
اجابتِ دعاىِ دلْ شكستهاى ديگر
شبيه داستانى كه گذشت، خاطرۀ شيرين و عبرت آموزِ دوست ديرين، فاضل پر تلاش و خدمتگزار جناب آقاى محسن قرائتى از تولّد خويش است، او مىگويد:
«پدرم تا چهل و چند سالگى صاحب فرزند نشده بود، دو همسر گرفت اما از هيچيك صاحب فرزند نشد.