32در حالى كه از تشنگى خود غافل بودم، به جستجو پرداختم. با اضطراب و نگرانى در قسمتهاى صعبالعبور كوه در جستجو بودم كه شخصى از پشتِ سر كتفم را گرفت و قدحى چينى پر از آب خنك بر دهانم گذاشت، پس از خوردن آب، از او تشكر كردم و به راه افتادم. لحظاتى بعد كه متوجّه تشنگى خود شده بودم، به ياد لحظهاى افتادم كه شخصى با آب خنك سيرابم كرد، ولى من به علت اضطراب و عجلهاى كه داشتم، هنگام ملاقات با آن شخص، دقت كافى براى شناختنش نكردم!
نكتۀجالب توجه اين بود كه محلى را كه من براى برپايى چادرهاى زائران خود در نظرداشتم وبر آن اصرار مىكردم، در اين آتش سوزى به كلى سوخته و از بين رفته بود!
ذكر چند نكته را در اينجا مفيد مىدانم:
1 - در زمينى كه چادرهاى گروه ما برپا شده بود، غير از چادرهاى زائران همراه من و تعداد ديگرى از زائران اصفهانى، متأسفانه بقيه چادرها با همۀ وسائل سوخت و از ميان رفت.