37همچنان 1 سنگ جواهر، اين گونه اجناس هم، مثل كاغذ كرايه دارد، ولى [اگر] جنس از اين دو فقره تجاوز كرد، قابليّت بار بستن به هم رساند؛ مثلاً شخصى يكبار تمام، كه عبارت از بيست و چهار من به وزن «تبريز» باشد، او را به حساب فرسخ كرايه مىگيرند، فرسخى دو قروش و نيم، كه عبارت از پانصد دينار باشد، و همچنان شخصى [كه] سوار اسب تاتارخانه باشد، كرايهاش بىتفاوت مثل يك بار است، بايد ساعتى پانصددينار بدهد، به نظر چندان نمىآيد، ليكن منزلى كه دو فرسخى فرضاً مسافت داشته باشد، بايد يك نفر كه سوار يك مال است، پنج هزار دينار بدهد. اگر مال از خود باشد، منزلى پانصد دينار بيشتر مصارف ندارد، تفاوتش اين است كه، با اسب تاتارخانه به تعجيل به مقصد مىرسد، و در نهايت امنيت. چرا كه همراه اسب تاتارخانه، سوار دولتى هست، محال است كه براى او، صدمه از دزد و دغل برسد، در خاك هر والى ولايتى، نُقصانى به هم رسد، بايد از عهدۀ آن برآيد.
با وجود اين همه تفصيلهاى ظاهرى، بندۀ درگاه، از جناب حاجى «محمد نجيب پاشا»، والى مملكت «بصره» و «بغداد» و «شهر زور 2»، اسب تاتارخانه بدون وجه كرايه، به اين معنى كه خود «پاشا» وجه كرايه را، اكرام كرده بود الى حدّ خودش، و بيست سوار جَبَلى، با بيدق 3 و طبل همراه داشتيم.
درگيرى در دلى عباس
در شب يكشنبه نوزدهمِ شهر شعبان، دو ساعت مانده به صبح، كه مهتاب به شدّتى مثلِ روز روشن بود، دو فرسخ از منزل «دلى عباس»، كه بيست فرسخى «بغداد» است، سوارِ عرب «ضربه 4» بر سرمان تاخت، كسانى كه باروت 5 گلوله داشتيم، سه نفر سوارِ مكمّل بنده، و دو نفر آدمِ خودم، يكى «سهراب» نام غلام «گرجى»، ديگر «ميرزا»نامِ «مراغهاى»، كه منسوبِ بنده است، و بيست سوارِ جبلى، كه براى محافظت همراه داشتيم جنگ كرديم. نظر به اين كه در عرب، اسباب آتشخانه نبود، و در جمع ما تفنگ و طپانچه