27من بايست، مايل نبود به زمين بيفتد و فرمود انگشترى فيروزه كه در دست دادم متعلق به تو است، كارگر عقب رفت، امير خواست به او تكيه نمايد، اختيارش از دست سلب شد و يك ور به زمين افتاد، به طورى كه سر و صداى مهيبى كرد، از حنجرهاش صداى عجيبى بيرون مىآمد، در حال تشنج بود، اين منظره براى من خيلى رقت آور بود! به مير غضب امر دادم دستمال برده در دهان امير گذارد؛ زيرا كف زياد از دهانش بيرون مىآمد تا زودتر از تشنج خلاص شود! 1
پس از اتمام كار دستور دادم او را شسته در لباس حمام خودش پوشانده، امانت گذارده شود و در حمام را تيغه كنند تا امر دفن او را «شاه» صادر نمايد و به پيش خدمتهاى «امير» گفتم: حال قضيه را به «عزت الدولة» اطلاع دهيد و خود مراجعت كردم. 2
«كنت دوگوبينو» مىنويسد:
وقتى كارها تمام شد، انتشار دادند كه «امير كبير» در حمام بر اثر خون زيادى كه از او خارج شده مرده ولى مردم قبول نكردند و به سرعت برق، حقيقت مطلب آشكار شد؛ زيرا در اين كشور هيچ امرى سرّى نمىماند. 3
منابع تاريخى بيانگر اين حقيقت اند كه «انگليسىها» پيش از صدور فرمان قتل «امير كبير» از اين نقشه خائنانه مطلع بودهاند و «ميرزا آقا خان نورى» (اعتماد الدوله) نيز كه در اين توطئه نقش بسزايى داشته، كاملا از سوى «انگليسىها» حمايت مىشده و نوكر آنها بوده است. 4
«ميرزا آقا خان» نيمههاى شب با لباس مبدل به «سفارت انگلستان» مىرفته و «حاج ميرزا آقاسى» يك شب او را دستگير و در طويله محبوس مىكند و سپس در حضور دولتىها پاهاى وى را به جرم جاسوسى فلك مىنمايد و او را به «كاشان» تبعيد مىكند. 5
«حاج على خان» براى تبرئۀ خود، در نامهاى كه به فرزندش «عبدالعلى خان اديب