32جهانيان از خرد و بزرگ، از ذرّه تا كرات عظيم، از موجودات زندۀ كوچك تا بزرگ، همه تسليم يك اراده و مشيّتند كه در بعضى به صورت طبيعت و در بعضى به صورت غريزه و در بعضى به صورت فطرت ظهور نموده، فقط در اين ميان عالم انسان است كه از حكومت اين عوامل بيرون آمده و به پاى اختيار به راه افتاده و عقل را محكوم و هم و حس ساخته به اين جهت از عبوديت حق و تسليم به خواست وى سرپيچى كرده و سرگرم عبوديت خلق و وهم شده.
ابراهيم و اسماعيل، به هر سو نظر مىنمودند، از بابل تا ايران و هند و آخرين نقاط شرق، و از شام و مصر تا دورترين نقاط غرب، مردم را در زنجير عبوديت وهم مىنگريستند، گردنهاست كه در زير بار سنگين اين عبوديتها كج شده، دستها و بازوهاست كه با زنجيرهاى گران بسته شده و زانوهاست كه در برابر بتها خم شده، نظرى هم به آيندۀ جهان داشتند.
دست و پاى اين پدر و پسر در كار بنا مشغول است ولى نظر و توجّهشان گاهى به خدا، گاهى به خلق، گاهى به آينده است، همانطور كه طفل شيرخوار با تمام جوارح و حواس و حركت دست و پا و گرداندن چشم و نالۀ عاجزانه دل مادر را از جا مىكند و كوران عواطف در اعصاب و قلب او ايجاد مىنمايد. در اثر اين اظهار عجز و استرحام حواس، مادر يكسره به او جلب مىشود و غدههاى پستان براى تهيۀ شير و ترشح به كار مىافتد. ابراهيم و اسماعيل براى نجات خلق و بقاى مؤسسۀ توحيد و كمال و تمام آن و برگرداندن محور زندگى مردم بر مركز توحيد، سراسر اميدشان به خداست و با كلمۀ «ربَّنا» عنايات و