23گرديد براى عبوديت و شكستن قواى بشر. كلّ ساختمانهاى باشكوه آن، از خون تيرهبختان خمير شده و هندسۀ زيبا و دقيقش بر جمجمۀ محرومان قرار گرفته، فضاى آن را دود گناه و شهوات و ظلم تيره نموده و سرزمينهاى سبز و خرم و دامنۀ كوه و دشت آن را آثار عيش و نوش و جنايات هوسبازان و فرمانروايان و اشراف زادگان آولده ساخته است. مردمى كه در سايۀ اين تمدنها به سر مىبرند، تيرهبختانى هستند كه به غلهاى عادات مراثى و زنجير قوانين بشرى گرفتار و به آن دلخوش و سرمستند، چنان در تاريكى اوهام گرفتارند كه دوست و دشمن را نمىشناسند، دست كسانى كه زنجيرهاى اوهام و بندگى را به صورت قوانين و آداب به گردنشان افكندهاند، مىبوسند، و دست غل شكننده و زنجير پاره كنندگان را قطع مىكنند، بر سر نمرود و فرعون كه آتش به فكر و جان و هستى آنها زده، تاج خدايى مىگذارند، ابراهيم آزاد كننده را به آتش مىكشند، بيماران رنجورىاند كه در بستر هزاران آلودگى دست و پا مىزنند و به روى طبيب و مصلح خود را خفه كردند بالاى قبرش بنايى مىسازند، و مىگويند مصلح عظيمالشأن و طبيب حاذقى بوده و به تدريج او را به مرتبه خدايى مىرسانند و در برابر قبرش سجده مىكنند.
در غوغاى چنين اجتماعات، گوشها كر و چشمها كور و دلها در قفس سينهها مرده است، چشمى نيست تا حقى را بنگرد، گوشى نيست تا نداى مصلحين را بشنود، دلى نيست تا خير و مصلحت را بفهمد و