29بخرم تا مطالعه كنيم و با آمادگى كامل به اين مسافرت برويم.
على: فكر خوبى است، بنده صددرصد موافقم.
* صبح روز بعد وقتى كه على به طرف مغازهاش مىرفت صحنه جالبى ديد، ناصر همسايۀ معترض ديروز، امروز زودتر از همه آمده بود و داشت به حساب و كتاب خودش مىرسيد، به طرف او رفت.
على: سلام عليكم آقا ناصر.
ناصر: عليكم السلام على آقا، صبح شما به خير، مىبينى ما را چطور به اين عشق مبتلا كردى، ما هم تصميم گرفتيم براى حج ثبتنام كنيم.
مسائل اوّليه را در مورد استطاعت پرسيدهام، شما كه ما را به اين راه خير راهنمايى كردى بقيه راه را هم نشانمان بده، الآن بايد چكار كنيم؟
على: يعنى شما هم واقعاً مستطيع هستيد؟ مىخواهيد به حج برويد؟!
ناصر: پس چى! اگر خدا و قيامت هست، اگر تكليف و سؤال و جواب هست براى ما هم هست. كمك كن كه اين راه را به سلامت طى كنيم و انشاءاللّٰه با حج مقبول برگرديم.
على: خدا را شكر كه مسأله براى شما هم روشن شد. اوّلين قدم براى شروع كار داشتن مال پاك و حلال است؛ اگر شما سال خمسى دارى كه مشكلى نيست، والاّ بايد اموالت را حساب كنى و پيش مرجع تقليدت يا نماينده او بروى و خمس اموالت را بپردازى تا مالت پاك شود بعداً مىتوانى از آن مال پاك ثبتنام كنى.
ناصر: نه متأسفانه تا به حال سال خمسى نداشتهام، ولى اين كه خيلى مشكل است، ما كه خيلى وقت نداريم، تازه شايد خيلى هم بدهكار بشوم.
على: گفتى كه عاشق شدهاى، اگر واقعاً تصميم گرفتهاى كه مردانه