16
عليهم، ثم التفت الى على فقال: هم شيعتك و انت امامهم 1
از امت من هفتاد هزار نفر وارد بهشت مىگردند كه حساب و بازپرسى در مورد آنها به عمل نمىآيد، آنگاه رو كرد به على و فرمود: اينان شيعۀ تو هستند، و تو امام و رهبر آنها مىباشى.
در همان كتاب «غايۀ المرام» از كثير بن زيد آمده است كه مىگفت: اعْمَش برمنصور دوانقى در آمد و او براى رسيدگى به شكايات جلوس داشت، وقتى چشمش به اعمش افتاد به او گفت: اى سليمان! بيا صدرِ مجلس بنشين. اعمش گفت: من خود، هرجا بنشينم صَدْرَمْ [صدرنشينى به مكان نيست، بلكه به مكين مربوط است، تا كجا بنشينم و بايد صدر را در جايگاهى كه من نشستهام جستجو كرد]تا آنجا كه ضمن گفتگويش يادآور شد: حديث كرد مرا رسول خدا و فرمود:
اتانى جبرائيل انفاً فقال: تختموا بالعقيق؛ فانه اول حجر شهد لله بالوحدانيۀ، ولى بالنبوۀ، ولعلى بالوصيۀ، ولولده بالامامۀ، ولشيعته بالجنۀ 2
لحظاتى پيش جبرائيل نزد من آمد و گفت انگشتان خود را با انگشترى عقيق بيارائيد؛ زيرا