28عزيز از دست رفته و قلب تپنده امت از خداى خواستند و سلامت رهبرى امت و مسؤولان را از خداوند طلب كردند.
مشعر
آفتاب كه مىگريزد و روز در آستانۀ به كام شب فرو رفتن قرار مىگيرد، عرفات يكباره در هم مىريزد. خلق چونان سپاهى كه بانگ رحيل شنيده باشد به هيجان مىآيد، زائران اينك لشگرِ گرانى را مانندهاند كه سواره و پياده با گريز آفتاب از عرفات آهنگ مشعر كردهاند.
سرتاسر اين بيابان يكسر حركت است و شور، هيجان است و نُشور همه در تكاپويند اكنون سپاه توحيد كه در وقوف خويش در عرفات با شناختها، عينيتها آميخته، با خداى خويش رازها گفته به پيشگاه بىنياز، نيازها برده رو به سوى مشعر دارد. شب را بايد در مشعر باشد تنگهاى جارى از عرفات، به سوى منى و مكّه، كه هر چه پيشتر مىرود تنگتر مىشود و تجمّع عظيم مردم فشردهتر و آهنگ حركت كندتر.
در مجتمع يك روزه عرفات آشوبى بهپاست، صدها هزار انسان با پوششهاى همگون با درهم آميختن، و پرشور و هيجان حركت كردن صحنه شگرفى را تصوير مىكنند، انبوه جمعيت بهم فشرده حركت را كند مىكند، و سپاه ناپيداى كرانۀ توحيد، اندك اندك وارد مشعر مىشود.
مشعر براستى محشرى است، نه خيمهاى، نه درى و ديوارى، نه سقفى، بيابانى با دريايى از انسانهاى بهم فشرده! شگفتا اين چه حكمى است؟! حج رازناكترين، رمزآميزترين و سمبليكترين احكام الهى است و مشعر راز آلودترين آن.
اكنون در دل شب سلاح برگير (ريگ جمع كن) و سپس به تأمل نشين كه اينجا مشعر است و سرزمين خودآگاهى. در انتظار صبح باش و با سلاحى كه بر گرفتهاى به جنگ اهريمنهايى بپرداز كه با خود آگاهى تو در جنگند.
فرصت كوتاه است و آهنگ رحيل برفراز.