21او اكنون با بستن دو جامۀ سپيد تمام وابستگىها را گسسته و با نداى: «لبّيك اللهمّ لبّيك...»، اعلام حضور در محضر دوست كرده است.
اندكى در آستانۀ مسجد درنگ كن، چه زيبا و دلپذير است.
زائران به مسجد وارد مىشوند، با رنگهاى گونهگون، شاخصههاى ظاهرى متفاوت و پوششهاى مختلف و چون برمىآيند همه چيز فرو ريخته است، همه همگون هستند، همه يك رنگند. سپيدجامگانى كه مىروند با نداى لبيك و اجابت دعوت الهى، بر دلها نقش سپيدى زنند. زائران مسجد را به سوى مكه ترك مىكنند. نداى ملكوتى:
«لبّيك الّٰلهم لبّيك...» بلند است. نيك نهادى از زائران مىخواند:
«لبّيك اللّهم لبّيك، لبّيك لاٰ شريك لك لبّيك، ان الحمد والنعمة لك و الملك لاٰشريك لك لبيك». (تصوير شماره 1)
ماشين بر اسفالت جادّه مىلغزد و تو را پيش مىبرد و تو به كعبه نزديك مىشوى نزديكتر، گام در حرم مىنهى، حرم أمن، حريم دوست، وادى قدس.
فريادهاى شورانگيز و دلپذير لبّيكها قطع مىشود.
ترنّم دلنواز عاشقان اندك اندك كاستى مىگيرد و سپس يكسر قطع مىگردد.
سكوت، سكوت، سر در گريبان انديشه، تأمّل، تنبّه، بيدارى.
يعنى كه: رسيدى.
آنكه تو را فراخوانده بود (اذان من اللّٰه) و تو عاشقانه به فراخوانى او پاسخ مىگفتى، اينجاست. به خانۀ او رسيدهاى پس ساكت!
سكوتى آميخته به تأمّل. سكوتى همراه با تنبّه.
در حريم يار
اينك در مكهاى؛ شهر ديرپاى و دراز آهنگ تاريخ، شهر آكنده از خاطرهها، ديارى كه پشته پشته حادثه را در خويش دارد و سينهاش انباشته است از هزاران هزار حادثه، واقعه، خاطره و...