33متن زيارتنامهها هم مكرر به تعبيراتى از اين قبيل بر مىخوريم كه: (در خطاب به اولياى خدا در هنگام زيارت)
با محبت شما، با زيارت شما، با حضور در كنار مرقد شما، به خداوند تقرب مىجويم.
مهر خوبان، دل و دين از همه بىپروا بُرد
رُخِ شطرنج نبرد آنچه رخ زيبا برد تو مپندار كه مجنون، سرِ خود مجنون شد از سمك تا به سماكش كششِ ليلى برد من به سرچشمۀ خورشيد، نه خود بردم راه ذرّهاى بودم و عشق تو مرا بالا برد 1
قطره و دريا
«بلال»، مؤذن پيامبر، آن حضرت را در خواب ديد كه به او مىگويد:
اى بلال! اين چه جفايى است؟..
آيا هنوز وقت آن نرسيده است كه به زيارت من آيى؟
بلال، هراسان و ترسان و غمگين از خواب بيدار شد. بر مركب خويش سوار شده آهنگ مدينه كرد. وقتى به مدينه رسيد، نزد قبر رسولالله آمد و شروع كرد به گريستن نزد آن قبر مطهر. چهرۀ خود را به مرقد آن حضرت مىساييد كه در اين حال، امامحسن و امامحسين هم آمدند. بلال، آن دو بزرگوار را هم به سينه چسبانيد و بوسيد. 2 زيارت قبر، يادآور سالها با پيامبر بودن و خاطرات آن دوران بود، حضور دوباره در مدينۀ پيامبر، آن اتّصال روحى را برقرار كرد.
كهرباى محبت نبوى، بلال را بهسوى خود مىكشد و جذب مىكند. استعداد و آمادگى بلال را ببين كه محمد مشتاق ديدار اوست و در خواب، از او گِله و شكوه مىكند كه: چرا به ديدنم نمىآيى؟
اين زيارتها، شارژ كردن باطرى وجود است، الهام گرفتن از ارواح طيبه و