297مذهب است. عمل يك انسان بايد شاهد آن ولايت، و دليل اين برائت باشد.
هم تبرّى در لفظ، هم در عمل. هم در «قلب»، هم در «زبان».
«اسماعيل جعفى»، از امامباقر(ع) مىپرسد: مردى اميرالمؤمنين را دوست دارد، ولى از دشمنانش هم تبرّى و دورى نمىكند و مىگويد كه على، نزد من گرامىتر از مخالفانش است. حضرت فرمود:
«چنين كسى مخلوط است (آميزۀ بيگانه در اوست) و دشمن است، پشت سر او نماز مخوان و براى او هيچ گونه كرامت و ارزشى نيست». 1
در مورد ديگر، كسى خدمت حضرت امير(ع) رسيد و عرض كرد: يا اميرالمؤمنين! من شما و فلانى را دوست دارم. (و يكى از مخالفان و دشمنان آن حضرت را نام برد). حضرت در جواب فرمود:
«أَمّا الآن فَأَنْتَ اعْوَرُ، فَإِمّا انْ تَعْمى وإِمّا انْ تُبصرْ». 2
الآن تو، لوچ هستى، يا كور باش يا بينا...
يا بيا پروانۀ اين نور باش
يا برو خفّاش باش و كور باش
عقيده به راه ائمه، شريك بردار نيست، اگر هست، با غير آن قابل جمع نيست. به همين جهت است كه در فقرههاى متعددى از زيارتنامهها، خطاب به ائمه گفته مىشود: «فَمَعَكُم، مَعَكُم، لامَعَ غَيْرِكُم» يا... «لامع عَدوِّكم». 3
با شمايم، با شمايم، نه با غير شما... نه با دشمنان شما.
تعهد مكتبى و پيوستگى خطّى و مرامى با اهلبيت عصمت، ايجاب مىكند كه با دوستانشان، دوستى كنيم و با دشمنانشان، دشمن باشيم و دشمنى داشته باشيم. تشابه در عمل و شعار، ضرورتِ ولايت است. وگرنه آنكس كه در موضعگيرىها و برخوردها، همسو و همجهت با يزيديان است، يزيدى است، هرچند در حرم «حسين» معتكف باشد و در «عاشورا»، خود را عزادار «شهادت» بداند و يا در روزهاى عزا، در سوگ ائمه