21
«زيارت»، قلمروِ «دل» و وادىِ «محبت»
در بحث «زيارت» پيش از آنكه استدلال شود كه چرا بايد رفت و رفتن به زيارت را چه سود؟ اگر شناختى محبتآور، نسبت به صاحبان «مزار» باشد، جايى براى اين سؤال و استدلال باقى نمىگذارد.
در زيارت، بيش از فلسفه و برهان، عشق و شور و محبت نهفته است.
بيش از آنكه «عقل»، محاسبه كرده و دريابد كه چرا؟ «دل»، فرمان داده و زائر را به مزار رسانده است.
وادى زيارت، بيش و پيش از آنكه وادى معقولات و محاسبات عقلى باشد، وادىِ دل و جذبۀ درون است.
زائر، اگر بداند و بشناسد كه مورد زيارت «كيست؟».. ديگر نمىپرسد: «كجاست؟».. به راه مىافتد و همچون خضر، بهدنبالِ آب حيات، و همچون موسى(ع) در پىِ «عبد صالح» روان مىگردد تا برسد و بيابد و بهره برگيرد و كامياب شود
«زيارت»، از اين مقوله است، پيوند قلبى است، محبت و علاقه است.
آنچه زائر را به پيمودن راهها و طى مسافتها و رنج سفر و بيم باديه و استقبال از