158در دوران خلافت و زمامدارى حضرتامير(ع)، سه سال «عبدالله بن عباس» اين مسؤوليت را بهعهده داشت، و يك سال هم كارگزار حكومتى آنحضرت در مكه، يعنى «قُثم بن عباس» طىّ ابلاغيهاى از سوى امام، مأمور شد كه حج را براى مردم «اقامه» كند. 1
«مسعودى»، در تاريخ خود نقل مىكند كه:
«در سال 37هجرى كه اميرالمؤمنين(ع)، «عبدالله بن عباس» را به نمايندگى خود براى سرپرستى حجاج در آن سال فرستاد، معاويه هم از آن طرف، شخص ديگرى را به نامِ «يزيد بن شجرة رهاوى» فرستاد. اين دو نماينده، بر سر مسألۀ اميرالحاج بودن و سرپرستى زائرانِ خانۀ خدا، كارشان به نزاع و كشمكش منجر شد و هيچكدام، حاضر نبود كه مسؤوليت را به ديگرى واگذار نمايد. تا اينكه بالأخره، هر دوى آنان توافق كردند كه شخص ثالثى بهنام «شيبة بن عثمان» عهدهدار اين كار شود و امامت مردم را در نماز، به دوش بگيرد». 2
معلوم است كه مسأله، در حدّ يك امامجماعت بودن خلاصه نمىشده، بلكه آثار و تبعاتِ سياسى و جنبىِ ديگر داشته است. بههمين جهت هم معاويه، براى درهم شكستن وحدتِ كلمۀ مسلمين و مخالفت با امامت و ولايتِ على بن ابىطالب(ع) دكّانى در مقابل آن حضرت باز كرد و از طرف خود، «اميرالحاج» ديگرى به مكه اعزام نمود.
در تاريخ اسلام، موارد مشابهى براى اينگونه تحرّكات، ديده مىشود. در سال 131هجرى، «وليد بن عروه» با استناد به يك نامۀ جعلى، به مكه آمد و امور حجّ مسلمانان را به دست گرفت. 3 همچنين ابوجعفر، منصور دوانيقى، در سال 136هجرى، اميرالحاج مردم بود و در همان مراسم، از مردم به نفعِ خود بيعت گرفت. 4
اينگونه استفادههاى سياسى از مواقف حج، هم براى تحكيم حكومت موجود