19است رسانيد، امر مهمى است...!
اى مهربان خداى، من سرگشته زمان شدهام، اكنون در جحفه ماندهام! مگر چه اتفاقى رخ داده كه نبىّ گرامى، محمد مصطفى صلى الله عليه و آله ، امت از حج برگشتۀ خود را زير تابش بىسايۀ آفتاب، در كويرى از تشنگى بىتاب، به گودالى فراخوانده تا با آنان سخن گويد!
آبگيرى با ژرفاى زياد، پهنايى كشيده تا بلاد شاهد حضور مردم، امت رسول اللّٰه، از حج برگشتگان، سفيران حجّ ابراهيمى و شيفته از قرار گوهرى در ميان و نگينى در كنار، زمزمهها فضا را به فرياد واداشته است. همگان چشم به كجاوۀ شتران دوختهاند تا دريابند كه محمدبن عبداللّٰه، امين خداوند بر هستى، براى كدامين گفتار برچنين رفتار، در بيابان سوزان جُحفه امر نموده است...؟!
لب مىگشايد. حمد خداى حكيم و قادر بهجاى مىآورد.
چشمان درشت و زيباى خود را بهسوى مردم مىكند و ادامه مىدهد:
«پروردگار بر من وحى فرستاد كه اگر اين كلام به پايان نبرم، رسالت خود انجام ندادهام.»
در كلامش هيبت و جلال خفته است. دست بالا مىگيرد و حاجيان گرد نشستۀ غدير خم را بر امانت و درستكارى خويش گواه مىگيرد. قلبها در انتظار مانده و ديدهها در چرايى جوان نشسته در كنار او مانده، پيامبر نگاهى پدرانه به جمعيت نموده است؛ گويى