63مسجد بيت المكرم داكا، كه نماز جمعهاى را در آنجا اقامه كرده بودم، با هم صحبت كرديم.
دوستان ديگرش هم وارد صحبت شدند و مختصر گفتگويى با هم داشتيم. البته مراتب برادرى و صميميت و احساس محبتى را كه ميان دو برادر مسلمان و در جوار حرم رسول اللّٰه صلى الله عليه و آله وجود دارد، رد و بدل كرديم.
كم كم وقت نماز مغرب نزديك مىشد. اذان مغرب را گفتند.
اذان اول براى اطلاع عموم است. حدود ده، پانزده دقيقۀ بعد، اقامۀ نماز و پس از آن نماز جماعت برگزار شد. كم كم آماده خروج از مسجد شديم. پس از نماز مدتى منتظر شدم تا نمازهايى كه بيشتر اهل سنت، پس از نماز واجب مىخوانند و ظاهراً نمازهاى مستحبى است، تمام شود. آمد و شد از ميان نمازگزاران را بسيار بد مىدانند و بهشدت با چنين افرادى برخورد مىكنند. منتظر ماندم تا شرايط مساعد شد و از مسجد خارج شدم.
دوست و همراهم، آقاى دكتر تاج مير به سراغ كفشهايش رفت ولى اثرى از آنها نيافت. در شلوغى وقتى تعداد كفشها زياد مىشود، مأموران آنها را جارو مىكنند و به كنارى مىريزند.
گشتى زد در گوشه و كنار زد و بالأخره از بين دمپايىها، دو لنگه نصيبش شد تا بتواند با آنها خود را به بيمارستان برساند. قبل از مراجعه به بيمارستان، به زيارت بقيع رفتيم و از آنجا روانۀ بيمارستان شديم.