21حاجى نبايد در آينه نگاه كند، نبايد خود را ببيند كه من را در ميقات كشته است. نبايد به زير سقف برود و روى سر را بپوشاند كه زير سقف رفتن نوعى تن آسايى است.
بايد باد، باران و آفتاب جسم و جان محرم را نوازش دهد.
تمايلات جنسى ممنوع است؛ زيرا كه آن هم خصلت حيوانى است و حاجى مىخواهد ملكوتى شود. ماندن در حد حيوان، سقوط انسانيت است و رفتن به مرز ملايك و گذشتن از آن، غايت انسانى است.
رسد آدمى به جايى كه به جز خدا نبيند
طواف
وقتى حاجى به ميعادگاه يعنى كعبه مىرسد، همچون قطرهاى است كه به دريا مىريزد. دگر بار قطره دريا، و «من»، «ما» مىشود، نه او، بلكه موجى از انسانها، همه در يك سو و در يك جهت به «دور» كعبه نه به «طرف» كعبه در حركتاند. هر دور از حجرالأسود آغاز و به حجرالأسود ختم مىشود. هفت دور، نه كمتر و نه بيشتر، كه اين عدد «هفت» ويژگى خاصى دارد. هاجر هفت شوط از صفا به مروه و از مروه به صفا رفت، آسمانها و زمين هفت گانهاند و هفته هفت روز است. پس از طواف به پيشگاه