53پروردگار من آنچه را در دل دارم به خوبى مىدانى، پس چه چيز را از تو طلب كنم، در صورتى كه تو خود از آن آگاهى و چگونه مدح زيبايى تو را گويم، در حالى كه تو خالق زيبايىهايى و وصف عظمتت در زبان و كلام حقير من نمىگنجد، و چگونه تو را سپاس گويم در برابر آنچه به من ارزانى داشتى، تنها چيزى كه مىتوانم بر زبانم جارى سازم اين است: «يا لطيف انا عَبْدُكَ الضعيف» بارالها! اكنون اندوهى در دل دارم به وسعت آسمانها و وابستگى و عشقى از تو در وجودم جارى است به وسعت بال فرشتگان عرش الهىات.
نمىدانم چگونه تو را ترك گويم، در حالى كه تو به بهترين نحو از من پذيرايى نمودى و مرا از لطف و كرم بىكرانت وابسته به خود و منزلت ساختهاى.
زمانى كه با كولهبار نياز خود دَرِ خانهات را كوفتم، مرا در آغوش خود گرفتى و دستم را به دامان رحمت خويش رساندى. حال چگونه ترك گويم خانۀ امن تو را و در ميان ناامنى جاى گيرم؟ اكنون كه راه چارهاى نمىيابم، در زندگىام ملالى نخواهد بود جز دورى تو. اكنون كه زمان وداع فرا رسيده ديدهها از اشك و اندوه حكايت مىكند و با كمال عجز از تو مىخواهيم كه آغوش گرمت را از ما دريغ مگردانى و در هر جا كه هستيم، آن را همچون خانۀ خويش برايمان امن قراردهى. عنايت و عشقت را از ما نكاهى و نعمتهاى فراوانت را بر ما فزون كنى و اميد لقاء و ديدار