64چنان كن كه تو را هيچ برادر ياد نيايد كه چون او را يافتى به من هيچ حاجتى پيدا نخواهى كرد و اگر او را نيافتهاى،از من تو را چه سود. 1
توشۀ راه
نقل است كه يكى پيش شقيق آمد و گفت:مىخواهم به حج روم.
شفيق گفت:توشۀ راه چيست؟ گفت:چهار چيز:يكى آن كه هيچ كس به روزى خويش نزديك تر از خود نمىبينم و هيچ كس را از روزى خود دورتر از غير خود نمىبينم و قضاى خدا مىبينم،كه با من مىآيد،هر جا كه باشم.و چنانم كه در هر حال كه باشم،مىدانم كه خداى-عزّوجل - داناتر است به حال من از من.
شقيق گفت:احسنت! نيكو زادى است كه دارى،مبارك باد تو را. 2
سخنان نيكو در مسجد الحرام
گويند:جنيد هفت ساله بود كه سرى او را به حج برد.روزى چهار صد نفر از بزرگان در مسجد الحرام نشسته و در بارۀ شكر صحبت مىكردند.
هر كس سخنى در آن مورد گفت كه مجموعاً چهار صد قول شد.سرى به جنيد گفت:تو نيز بگوى.جنيد گفت:شكر آن است كه نعمتى كه خداى-عزوجل-تو را داده است،بدان نعمت در وى عاصى نشوى و نعمت او را سرمايۀ معصيت نسازى.
چون جنيد اين را گفت،هر چهار صد گفتند:«احسنت يا قرة عين الصديقين»و همه اتفاق كردند كه بهتر از اين نتوان گفت.