32عبدالملك در پشت نامۀ او نوشت:آن كسى كه او را به كوفه،مدينه و مكه بردهاست،بيايد و او را از زندان آزاد كند.
من خيلى ناراحت شدم،فرداى آن روز براى دادن خبر به او و توصيه او به صبر و بردبارى به زندان رفتم؛اما ديدم مردم اجتماع كردهاند و نگهبانان اين طرف و آن طرف مىروند و مضطرب هستند.علت را پرسيدم،گفتند:اين زندانى ديشب ناپديد شده و نمىدانيم پرندهاى شده و پرواز كرده يا به زمين فرو رفته است.
على بن خالد كه زيدى مذهب بود با ديدن اين جريان شيعه شد. 1
آخرين وداع
امية بن على گفت:در همان سال كه حضرت رضا عليه السلام به مكه رفت و پس از انجام اعمال حج عازم خراسان شد من نيز در مكه بودم.حضرت جواد عليه السلام با پدرش بود.امام على بن موسى الرضا عليه السلام مشغول وداع با خانۀ خدا بود،طوافش كه تمام شد به جانب مقام ابراهيم رفت و در آن جا نماز خواند.حضرت جواد عليه السلام روى شانۀ موفق بود كه او را گرد خانه طواف مىداد.حضرت جواد به طرف حجر الاسود رفت و در آنجا مدتى نشست.
موفق عرض كرد:فدايت شوم از جاى حركت كن.فرمود:من از جايم حركت نمىكنم تا خدا بخواهد،غم و اندوه در چهرهاش آشكارا ديده مىشد.
موفق خدمت حضرت رضا رفت،عرض كرد:آقا حضرت جواد كنار