17براى شهر بشمار مىآيند، شهر مكه داراى چهار دروازۀ ورودى است و وقتى كاروان حاجيان شام به مكه رسيد، كاروان مصريان پيش از آنها وارد مكه شده بودند. در آن كاروان 46 هزار شتر وجود داشت و يكصد غلام به حراست و نگاهدارى از كاروان مشغول بودند. خداوند نفرين خود را بر اين شهر فرود آورده است؛ زيرا هيچ گياهى در اين شهر نمىرويد. نه درختى دارد و نه سبزهاى، هيچ چيز، صحرايى است لم يزرع كه مردمان ساكن آن مجبورند احتياجات خود را؛ از خوراك و جز آن، از راه درياى سرخ و از قاهره وارد كنند.
لودويكو در سفرنامۀ خود از زيادى زائر و تنوّع مليتها و جنسيتهاى آنان، اظهار تعجب مىكند و مىگويد: پيش از اين هرگز در هيچ نقطهاى از زمين اجتماعى به اين عظمت و زيادى را مشاهده نكرده است.
لودويكو در فصلى از كتاب خود به مراسم حج پرداخته، مىگويد: در مركز شهر مكه عبادتگاه بسيار زيبايى قرار دارد كه ساختمانى است شبيه كولوسيوم در رم، با اين تفاوت كه از آجر پخته ساخته شده است نه سنگ، و اين معبد (مسجدالحرام) يكصد دروازه دارد.
او آنگاه به وجود ساختمانى در ميانۀ مسجدالحرام اشاره مىكند، بى آن كه نام آن را كه كعبه است بياورد، و مىگويد مردمان هنگام گردش بدور آن، از خداوند طلب آمرزش مىكنند و اين ساختمان - كه از آن به نام برج ياد مىكند - داراى درى است نقرهاى كه در بلندايى به قامت يك انسان قرار دارد.
او سپس به توصيف چاه زمزم مىپردازد و مىگويد: بر روى آن قبۀ زيبايى قرار دارد و عمق چاه برابر با 70 قامت انسان است و همواره 6 يا 7 نفر در اطراف آن ايستاده و مردمان را از آب آن سيراب مىكنند، و اينان بر