205ناصرخسرو مردم واقعى را دانشمندان و آنان كه از علم و ايمان برخوردارند، مىداند و ديگران را انسان نمىشمارد و در قصيدهاى كه در مدح و معرّفى اين گونه مردم سروده، آنها را به حجّ اكبر و كعبه و ركن و صفا مانند كرده است:
مردم نبود صورت مردم حكمااند
و بالأخره در قصيدهاى كه بهترينهاى عالم هستى را بر شمرده، در برترى كعبه گفته است:
چون فرقان از كتب و چو كعبه زبناها
چون دل زتن مردم و خورشيد زاختر 2
پيش از اين گفتيم كه ناصر خسرو در قصيدهاى به مناسبت استقبال از دوستش كه از حج برگشته، فلسفۀ حج و مناسك و اعمال آن را بيان كرده و گفتنيها را گفته است.
او فلسفۀ احرام بستن را حرام كردن همه چيز، جز خدا، بر خود مىداند و مىگويد:
با چنان قلب پاكى بايد لبّيك زد كه گويى دعوت خدا را با گوش جان خود مىشنويم و به دعوت او پاسخ مىدهيم. او پيشينۀ عرفات را مدّ نظر دارد كه به قولى خداوند مناسك و اعمال حج را توسّط جبرئيل در عرفات به ابراهيم عليه السلام آموخت و ابراهيم نسبت به آن معرفت پيدا كرد، لذا معتقد است كه بايد در عرفات حق را بشناسد و بويى از معرفت پروردگار به مشام او برسد.
انسان هميشه مغلوب و اسير نفس امّارۀ خويش است. آوارۀ يمگان مىگويد: وقتى حاجى، پا در حريم حرم مىگذارد بايد از نفس و هواهاى نفسانى خويش مصون باشد.
وقتى رمى جمره مىكند، همزمان باانداختن سنگريزه بايد افعال و عادات مذموم را از خود دور كند.