184
منطق نمىشود شناخت، حتّى اگر تئوريهاى بسيارى براى اثبات و شناختن او پيدا كنى.
خدا همان حقيقت روح نوازى است كه تنها با احساسى صادقانه و لطيف مىتوان شناخت؛ احساسى كه به ندرت در وجودت سر مىكشد و اين حقيقت فقط قادر است بر دلها حكومت كند؛ دلهايى كه به درك و فهمى مشخّص و كامل رسيده باشند.
وقتى تو به اينجا آمدهاى؛ يعنى خدا تو را خوانده است و حالا اين با تو است كه امر او را چگونه پاسخ دهى؟! به حنجرهام، به صدايم، به مغزم و به تك تك اندامهايمگويم: بگو، بگو، بگو! بگو پذيرفتم خدايا! پذيرفتم كه نيست شريكى براى تو. پذيرفتم. به حنجرهام، به صدايم، به مغزم و به تك تك اندامهايم مىگويم: بگو كه اگر جواب تو، به صداقت باشد، جوابى براى خداست و اگر به ريا باشد تكرار صداى خود تو است؛ صدايى كه هنوز باور ندارد كه هيچ چيزِ قابل لمسى سزاوار ستايش و پرستش نيست...». 1
احساسات پاك و شايد هم زنانه و مادرانۀ نويسنده، در تمام نوشتهاش پيداست. از اينكه در حريم مكّه ظاهراً ممنوعيّت ورود غير مسلمانها وجود دارد خوشحال مىشود ولى تأثر او را از بيان خودش بشنويم:
«وارد حريم مكّه كه مىشويم يك جور حسّ غرور آميز سراغم مىآيد كه: آه! اينجا جولانگاه انسان شرقى است؛ جولانگاهى كه با ممنوعيّت مذهب، خيال آدميزاد از جماعت غربى راحت است كه حداقل در اين محدوده راه ندارند. و هم خاك از تجاوزشان در امان است وهم انديشه و ...زال زاده جعبۀ بيسگويت آمريكايى را كه به تعارف به طرفم مىگيرد، تكان مىخورم و ازخودم شرمنده مىشوم و روزهاى بعد در مكّه وقتى شكلات سوئيسى، آب نبات انگليسى، بيسگويت آمريكايى و آب آشاميدنى ژاپنى و ...». 2
وقتى در حديبيّه وارد مسجد سوت و كور و بدون روشنايى مىشود وزن و مرد را در كنار هم مشغول عبادت مىبيند، به برابرى زن و مرد در اسلام فكرمىكند:
«نماز را كه تمام مىكنم تازه متوجه مىشوم اينجا زنها و مردها بدون اينكه ديوارى