18ابوالوليد 1 از على بن هارون بن مسلم عجلى، از پدرش، از قول قاسم بن عبدالرحمان انصارى نقل مىكند كه وى گفت:
«(حضرت) محمد بن على بن الحسين عليهم السلام براى من نقل كرد كه همراه پدرم على بن الحسين (زين العابدين عليه السلام ) در مكه بودم درحالى كه پدرم مشغول طواف بر گِردِ كعبه بود و من در پشت سر او حركت مىكردم، ناگاه مردى با قامتى كشيده، دست بر دوش پدرم نهاد، پدرم روى خود را به سوى او كرد و او خطاب به پدرم گفت:
اى پسر دختر پيامبر اسلام، سلام بر تو باد،! از تو پرسشى دارم. پدرم سكوت كرد. من به همراه آن مرد همچنان به دنبال پدرم حركت مىكرديم، تا اينكه هفت دور طواف او به پايان رسيد و به حجر اسماعيل رفت و در زير ناودان به نماز ايستاد. من و آن مرد همچنان پشت سر پدرم بوديم تا اينكه نماز طواف را به پايان رسانيد سپس روى خويش را به سوى من گردانيد و من به طرفش رفته در كنارش نشستم. فرمود: اى محمد! سؤال كننده كجا رفت؟ من به آن مرد اشاره كردم و او آمد و در برابر پدرم نشست. پدرم خطاب به وى فرمود: از چه مىپرسى؟ گفت: مىخواهم دربارۀ آغاز اين خانه و چگونگى طواف به دور آن بپرسم كه چرا و از چه زمانى و چگونه و كجا بوده است؟ پدرم فرمود: بسيار خوب، تو اهل كجايى؟ گفت: از شام هستم. فرمود: در چه منطقهاى از شام سكونت دارى؟ گفت: در بيت المقدس، فرمود: آيا تورات و انجيل را مطالعه كردهاى؟ گفت: آرى. پدرم فرمود: اى برادر شامى، با دقت به سخنانم گوش كن و آن را به خاطر بسپار و سپس از من به حق و درستى روايت كن. آغاز طواف بر اين خانه چنين بود كه:
چون خداوند - عزّوجلّ - به فرشتگان فرمود: مىخواهم در زمين خليفهاى قرار