38زيارت بيتاللّٰه الحرام گشته، اعمال حجّ و وظايف 1 موسم را به جا آورده، در خدمتش مراجعت نمودند، اتّفاقاً در اثناى راه شيخ را مرضى عارض شده، روز به روز در تزايُد 2و اشتِداد 3 بود تا آنكه در بعضى از منازل بيابان وفات نمود، و به اين سبب تمامى اصحاب و همراهان اندوهناك و شكستهخاطر شدند از اثر مفارقت و ملاحظۀ آن حالت كه چنين شخصى در چنين مكانى وفات كند و امير حاجّ در آن راه كه از اهل جبل هستند، نقل اموات را از محلّ وفات نمىگذارند و مانع مىشوند، لهذا هر كس هر جا بميرد بايد در آنجا دفن شود، و همراهان مىخواستند كه جنازۀ او را در نجف دفن نمايند كه از فيوضات زيارت و بركات ديگر او محروم نمانند لكن ممكن نبود لهذا به حكم ضرورت در مكانى از آن بيابان دفن كرده و خيمه بالاى آن برپا نموده، كسى را از اخيار همراهان، شيخ محمّد نام، مقرّر داشتند كه شب را بالاى قبر شيخ بيتوته كند و به تلاوت قرآن مشغول باشد، كه اقلّاً اينقدر كه مقدور است از احترام مضايقه نشود، و ساير حجّاج نجف، در ميان قافله بر گِرد يكديگر نشسته، به مفارقت شيخ تأسّف مىخوردند و ذكر محامِد 4 صفات و محاسن اخلاق و حالات او را مذاكره مىكردند، تا آنكه شب قريب به آخر رسيد ناگاه ديدند كه شيخ محمّد، مضطرب، سبحاناللّٰه گويان، ترسان و لرزان به ايشان وارد شد، چون حاضرين اين حال را در او ديدند از سبب و باعثش پرسيدند و گمان كردند كه شايد از طرّاران 5 اعراب كسى بر او شَبخون 6 آورده[ است، امّا او]