91و آگاهى را در آن سرزمين پاشيد، تنها نياز به عامل زمانى بود كه تدريجا اين بذرها بارور و بساط بت و بتپرستى برچيده شود.
او بايد از اينجا به سرزمين ديگرى برود و رسالت خود را در آنجا نيز پياده كند، لذا تصميم گرفت تا به اتفاق لوط (لوط برادرزاده ابراهيم عليه السلام بود) و همسرش ساره و احتمالا گروه اندكى از مؤمنان از آن سرزمين به سوى شام هجرت كند.
آنچنانكه قرآن در آيات مورد بحث مىگويد: «ما ابراهيم عليه السلام و لوط را به سرزمينى كه براى جهانيان پر بركتش ساخته بوديم، نجات و رهايى بخشيديم»؛ وَ نَجَّيْنٰاهُ وَ لُوطاً إِلَى الْأَرْضِ الَّتِي بٰارَكْنٰا فِيهٰا لِلْعٰالَمِينَ .
گرچه نام اين سرزمين صريحاً در قرآن نيامده، ولى با توجه به آيۀ اول سورۀ اسراء سُبْحٰانَ الَّذِي أَسْرىٰ بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرٰامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِي بٰارَكْنٰا حَوْلَهُ ... معلوم مىشود همان سرزمين شام است كه سرزمينى است هم از نظر ظاهرى پربركت و حاصلخيز و سرسبز و هم از نظر معنوى، چرا كه كانون پرورش انبيا بوده است.
در اينكه ابراهيم عليه السلام خودش دست به اين هجرت زد و يا دستگاه نمرود او را تبعيد كرد و يا هر دو جهت دست به دست هم داد، بحثهاى مختلفى در تفاسير و روايات آمده است كه جمع ميان همۀ آنها همين است كه از يك سو نمرود و اطرافيانش ابراهيم عليه السلام را خطر بزرگى براى خود مىديدند و او را مجبور به خروج از آن سرزمين كردند و از سوى ديگر ابراهيم عليه السلام رسالت خود را در آن سرزمين تقريبا پايان يافته مىديد و خواهان منطقه ديگرى بود كه دعوت توحيد را در آن نيز گسترش دهد، به خصوص كه ماندن در بابل ممكن بود به قيمت جان او و ناتمام ماندن دعوت جهانىاش تمام شود.
جالب اينكه در روايتى از امام صادق عليه السلام مىخوانيم: هنگامى كه نمرود تصميم گرفت ابراهيم عليه السلام را از آن سرزمين تبعيد كند، دستور داد گوسفندان و اموال او را مصادره كنند و خودش تنها بيرون برود.
ابراهيم عليه السلام به آنها گفت: اينها محصول ساليان طولانى از عمر من است، اگر مىخواهيد مالم را بگيريد، پس عمرى را كه در اين سرزمين مصرف كردهام به من