90هجرت بود كه به اسلام و مسلمين جان تازه داد و همه چيز را به نفع آنها دگرگون ساخت و بشريت را در مسير جديدى قرار داد.
بلكه به يك معنى، هجرت يك برنامۀ عمومى براى فرد فرد مؤمنان است كه هر وقت در طول زندگى، آنها محيط را نامناسب براى اهداف مقدس خود ديدند و آن را به صورت باتلاقى يافتند كه همه چيز در آن مىپوسد، موظف به هجرتاند. بايد رخت سفر بربندند و به سرزمين آمادهترى كوچ كنند كه ملك خداوند محدود نيست.
اما هجرت پيش از آنكه جنبه برون ذاتى داشته باشد، جنبه درون ذاتى دارد، نخست در درون دل و جان هجرتى بايد كرد، هجرت از آلودگىها به سوى پاكىها، هجرت از شرك به ايمان و هجرت از گناه به طاعت پروردگار بزرگ.
اين هجرت درونى، سرآغازى خواهد بود براى تحول فرد و جامعه و مقدمهاى براى هجرت برونى. 1
تبعيد يا هجرت؟
داستان آتشسوزى ابراهيم عليه السلام و نجات اعجازآميزش از اين مرحلۀ خطرناك، لرزه بر اركان حكومت نمرود افكند، بهگونهاى كه نمرود روحيۀ خود را به كلى باخت، چرا كه ديگر نمىتوانست ابراهيم عليه السلام را يك جوان ماجراجو و نفاقافكن معرفى كند، او ديگر به عنوان يك رهبر الهى و قهرمان شجاع كه يك تنه مىتواند به جنگ جبار ستمگرى با تمام قدرت و امكاناتش برود، شناخته مىشد. او اگر با اين حال در آن شهر و كشور باقى مىماند، با آن زبان گويا و منطق نيرومند و شهامت بىنظير، مسلما كانون خطرى براى آن حكومت جبار و خودكامه بود، [ ليكن چون هنوز شرايط كاملاً آماده براى يك قيام عمومى نبود] از اينرو بايد از آن سرزمين مدتى بيرون رود تا شرايطِ زمانى فراهم شود و سپس بازگردد.
از سوى ديگر ابراهيم عليه السلام در واقع رسالت خود را در آن سرزمين انجام داده بود، ضربههاى خردكننده، يكى پس از ديگرى بر بنيان حكومت وارد ساخته بود و بذر ايمان