62همچنين فرمود:
«الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ سَيِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّة». 1
2 . طراح پرسش، تصوّر كرده است كه آن دو امامِ طاهر و مطهّر، فكر سلطنت و حكومت داشتهاند! و از نظر هدف بسان معاويه بودهاند كه پس از صلح با حسنبن على، بر فراز منبر رفت و گفت: «مردم! من با شما نجنگيدم تا نماز بخوانيد و روزه بگيريد، جنگيدم تا بر شما حكومت كنم!»
هر دو پيشواى معصوم به دنبال انجام وظيفه بودند نه در فكر حكومت. گاهى وظيفه ايجاب مىكند صلح را برگزيند و گاهى جهاد را؛ چنانكه جد بزرگوارشان پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در بدر و احد و احزاب جهاد كرد ولى در حديبيه صلح را برگزيد.
3 . حسنبن على عليهما السلام راه برادرش حسينبن على عليهما السلام را رفت و تا لشكريان در اطاعتش بودند به جهاد پرداخت اما آنگاه كه ديد تن آسايى و دنيا پرستى بر آنها غالب شد و نبرد، جز نابودىِ باقىماندۀ نيروها، نتيجۀ ديگرى ندارد، دست از جنگ كشيد و صلح تحميلى را پذيرفت.
شايد هيچ سندى در ترسيم دور نماى جامعۀ متشتت و پراكندۀ آن روزِ عراق و نشان دادن سستى عراقيان در كار جنگ، گوياتر و رساتر از گفتار خود آن حضرت نباشد.
حضرت مجتبى عليه السلام در «مدائن»؛ آخرين نقطهاى كه سپاه امام تا آنجا پيشروى كرد، سخنرانى جامع و مهيّجى ايراد كرد و در آن چنين گفت: