49و غير صحيح مىدانست.
امّا چرا نمىپذيرفت؟ براى اينكه آنان در موقعيتى سراغ على آمدند كه روحيۀ پاكى كه در عصر رسالت بر صحابه حاكم بود، از ميان رفته و روح دنياپرستى و زراندوزى بر بخشى از صحابه حكومت مىكرد.
تاريخ از اندوختههاى هولناك طلحه و زبير و عبدالرحمانبن عوف و سعدبن ابى سرح ، پرده برداشته است.
خليفۀ پيشين، يك پنجم از غنايم آفريقايى را به مروان بن حكم داد، و اين كار به قدرى زننده بود كه گروهى از صحابه صريحاً به نقد كار خليفه پرداختند و شاعرى گفت:
وأعطيت مروان خمس ال
غنيمة آثرته وحمِيتَ الحِمَى
يك پنجم ( 15 ) غنايم افريقيه را به مروان دادى و او را برگزيدى و از خويشاوندان خود حمايت كردى.
امام در چنين وضعيتى مىگويد: من شايستۀ خلافت بر اين مردم نيستم. برويد و كسى را پيدا كنيد كه با اين روش هماهنگ باشد، ولى آنگاه كه اصرار مردم را ديد، ناگزير شد براى حفظ وحدت مسلمين و جلوگيرى از متلاشى شدن قوا و نيرو، بيعت را بپذيرد ولى راه و روش خود را به وسيلۀ اوّلين سخنرانى خود، اعلام كرد و تمام اسرافكارىها كه به وسيلۀ خليفۀ پيشين رخ داده همه بايد به بيتالمال برگردد؛ چنان كه فرمود:
«وَ اللَّهِ لَوْ وَجَدْتُهُ قَدْ تُزُوِّجَ بِهِ النِّسَاءُ وَ مُلِكَ بِهِ الْإِمَاءُ لَرَدَدْتُهُ عَلَى مُسْتَحِقِّيهِ، فَإِنَّ فِي الْعَدْلِ سَعَةً، وَ مَنْ ضَاقَ عَلَيْهِ الْعَدْلُ