85تضعيف كردهاند.
بگذريم از اينكه در روايت عبارت «يعنى عبداللّه و عبيداللّه» وجود ندارد، بلكه نويسنده براى تأييد نظر خود افزوده است و شايد اين نفرين به افرادى جز آن دو بازگردد و اگر كشى اين روايت را تحت عنوان عبداللّه بن عبّاس آورده اجتهاد خود اوست و چه بسا مقصود افرادى جز دو پسر عبّاس باشند.
اين نيز گفته بايد كه روايت دربردارندۀ عبارت آشفتۀ «الاجلين فى رقبتى» است كه مفهومى به دست نمىدهد، و همين آشفتگى روايت را سست مىگردانَد و ما را از پرداختن بدان باز مىدارد.
آيةاللّهِ محقّق خويى پس از تضعيف شمارى از رواياتى كه از مقام ابن عبّاس مىكاهند مىگويد: «اين روايت و روايتهاى پيش از آن از طرق عامه نقل شده و سر سپردگى ابن عبّاس به اميرالمؤمنين و در ركاب حضرت عليه السلام بودنِ او تنها دليل جعل اين اخبار دروغين و وارد آوردن تهمتها و خدشهها بدوست» (معجم رجال الحديث ، ج 10، ص 238).
چه باك جماعتى را كه پدر و مادر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله را به كفر نسبت مىدهند و عموى ايشان ابوطالب عليه السلام را كه عهدهدار و پشتيبان و يار پيامبر صلى الله عليه و آله بود كافر معرفى كنند و با وجود روشنىِ دلايل ايمان ايشان هيچ تنگنايى در سخن خود نيابند و براساس روايات ضعيف به شيعيان اهانت كنند؛ رواياتى كه اگر چه ممكن است در خود اهانتى داشته باشند، ولى هرگز مقتضى تكفير ابن عبّاس بن عبدالمطلب يا پسرش عبداللّه نيست!