42برخى از ايشان خشمگين شده است و اين آنها را از دين بيرون نكرده است، چنانكه ما را وانمىدارد در حق ايشان به ناصبى گرى يا نفاق داورى كنيم.
در حقيقت آنها كه موجب كشته شدن امامان اهلبيت عليهم السلام شدند و خون ايشان را روا شمردند دشمنان آنها تلقّى مىشوند نه شيعه و دوستدار ايشان، و اين سخن به خواست خدا از لابلاى بحث ما رخ خواهد نمود.
روايتِ رسيده از امام كاظم عليه السلام كه فرمود: «اگر [بخواهم ] شيعۀ خود را بازشناسم آنها را جز اهل سخن نمىيابم و اگر بيازمايمشان مرتدّشان مىيابم و اگر سرۀ آنها را از ناسره جدا كنم از هر هزار تن يك تن بيش ناب نخواهد بود»، در حقيقت حديثى است با سند بسيار ضعيف، زيرا در ميان سلسله سند آن محمد بن سليمان ديده مىشود كه بصرى ديلمى است و روايت او بس ضعيف است 1، و نيز ابراهيم بن عبداللّه صوفى كه مردى ناشناس است كه شرح حال او در كتب رجال يافت نمىشود، و موسى بن بكر واسطى كه مورد وثوق نيست. شيخ طوسى قدس سره دربارۀ او مىگويد: موسى بن بكر واسطى اصالتاً كوفى است.
او واقفى بوده است (رجال شيخ طوسى ، ص 343).
با چشمپوشى از سند اين حديث مقصود امام عليه السلام از «لَوْ مَيَّزْتُ» آن است كه اگر بخواهم شيعۀ خود - يعنى كسانى كه ادعا مىكنند شيعه و پيرو مايند و نيستند - را از شيعيان حقيقىمان جدا سازم «لَمٰا وجدتُهم