288موقوف و از كلام خودِ عمار است كه از امام معصوم روايت نكرده و نمىتوان بدان استدلال كرد.
آنچه در اين حديث آمده چنين است كه جمجمۀ كسرىٰ انوشيروان به سخن آمد و از آنچه گفت اين بود كه: من سلطانى بودم دادگر و مهرورز و رحمتآور بر رعايا كه به ستمى تن در نمىدادم، ولى بر دين مجوس بودم. محمّد صلى الله عليه و آله در زمان سلطنت من زاده شد و از ايوان قصر من بيست و سه كنگره به شب تولّد او فرو ريخت و من بر آن شدم تا به او بگروم، ولى از اين كار غفلت ورزيدم و حكومت مرا از انجام اين كار سرگرم داشت و من به سبب نگرويدن به او از بهشت بىبهرهام، ولى خداوند مرا با همين كفر به بركت دادگرى و انصاف ميان رعايا از عذاب آتش رهانيد و من اگر چه در آتشم، ليك [ سوزش ] آتش بر من حرام گشته.
اين حديث صراحت در آن دارد كه كسرىٰ انوشيروان از اهل آتش است، ولى به سبب دادگرى در ميان مردم عذاب نمىشود و اين براى خدا ممتنع نيست و بر مقام كبريايىاش نازيبا نمىنمايد، چرا كه در اين كار ترغيب به عدالت و تحذير از ستم است.
پوشيده نيست كه هدف نويسنده از آوردن اين حديث، ايجاد اين توهّم براى خوانندگان است كه شيعيان گرايشهاى مجوسيگرى دارند كه آنها را به تقديس كسرىٰ وامىدارد. در صورتى كه حديث مورد نظر - در كنار ضعف سند آن - تصريح دارد كه كسرىٰ انوشيروان به آتش وارد شده و حرام شدن [ سوزش ] آتش بر او به سبب دادگرى او بوده نه مجوسيگرىاش، و به همين دليل احاديثى در نكوهش ديگر سلاطين